جدول جو
جدول جو

معنی گوی بردن - جستجوی لغت در جدول جو

گوی بردن
حمل کردن گوی از جایی بجایی، فایق آمدن برتر شدن پیشی گرفتن: ز شاهان گوی برده وقت بخشش ز شیران دست برده گاو پیکار. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
گوی بردن
((بُ دَ))
پیش افتادن
تصویری از گوی بردن
تصویر گوی بردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

باخبر و آگاه شدن، فهمیدن و شنیدن و گمان بردن از چیزهای پنهان اطلاع یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی کردن
تصویر روی کردن
توجه، اقبال، استقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
بهره بردن فایده بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوی کردن
تصویر شوی کردن
شوهر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی کردن
تصویر روی کردن
رو کردن، توجه کردن، به کسی یا چیزی رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید
چنبره بازی چنبره بردن گونه ای آورد در تیراندازی آنست که مبارزان هنرمند بر سر نیزه یا مناره حلقه ای نصب می کند و از دور تیر می اندازند بقصد آنکه از درون حلقه بگذرد پس هر که تیرش از حلقه بگذرد آن حلقه آن وی باشد حلقه ربایی
فرهنگ لغت هوشیار
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله بردن
تصویر گله بردن
شکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
با ناز رفتن خرامیدن: والله لا یحب کل مختال فخور... و خدای دوست ندارد آن کس که اندر رفتن خویش گشی کند و بنعمت خدای فخر کننده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسی کردن
تصویر گسی کردن
فرستادن و روانه کردن کسی به جایی
فرهنگ لغت هوشیار
دفن کردن مرده را: نصر سیار برو اصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده خویش گور کردش. یا به گور کردن، دفن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گود کردن
تصویر گود کردن
عمیق کردن ژرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش کردن
تصویر گوش کردن
شنودن، استماع، شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
قطع کردن گوش کسی، بحیله پول و مال دیگری را گرفتن مغبون کردن در معامله: پس این دو برادر هم گوش ترا بریده اند ک
فرهنگ لغت هوشیار
گول زدن، یا خود (خویش) را گول کردن، خود را نادان نشان دادن: گول بس کن خویش را غره مشو، آفتابی را رها کن ذره شو، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
ربودن گوی در بازی گوی و چوگان، پیروز شدن بر سبقت گرفتن بر: مسئله های خلافی رفت سخت مشکل و بوصادق در میان آمد و گوی از همگان بر بود
فرهنگ لغت هوشیار
((طُ. بُ دَ))
آن است که مبارزان هنرمند بر سر نیزه یا مناره حلقه ای نصب می کردند و از دور تیر می انداختند پس هر که تیرش از حلقه می گذشت آن حلقه مال وی می شد، حلقه ربایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرو بردن
تصویر گرو بردن
((~. بُ دَ))
پیروز شدن در شرط بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش کردن
تصویر گوش کردن
((کَ دَ))
شنیدن، توجه کردن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش بریدن
تصویر گوش بریدن
((بُ دَ))
با حیله و نیرنگ از کسی پول گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوا کردن
تصویر گوا کردن
((گُ. کَ دَ))
شاهد گرفتن، به شهادت خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سود بردن
تصویر سود بردن
Profit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قوی کردن
تصویر قوی کردن
Brace, Muscle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
получать прибыль
دیکشنری فارسی به روسی
усиливать , накачать
دیکشنری فارسی به روسی
wzmacniać, budować mięśnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
отримувати прибуток
دیکشنری فارسی به اوکراینی
зміцнювати , качати
دیکشنری فارسی به اوکراینی